هجدهم فروردین سال 1364 سالروز شهادت ولی الله چراغچی، جانشین لشکرنصرخراسان
او ازاولین شیرمردان جبهه درروزهای اول جنگ بود
قدرت بدنی وشجاعتیش زبانزد بود،درشناسایی ها وراهپیمایی ها کسی به او نمیرسید،فوق العاده مقاوم بود
فرمانده بود، اما درخیلی ازگشتی شناساییها، همراه بچه های اطلاعات عملیات میرفت
میگفت : باید فرمانده دقیقا بدونه که، شب عملیات، نیروها رو داره به کجا میفرسته
در یکی ازگشتهای شناسایی پس از کیلومترها راه پیمایی بطرف دشمن،بچه ها به حدی خسته شدن که دیگر نای راه رفتن نداشتن،درراه برگشت، بسختی خود را به پشت خاکریز رسوندن، توی سنگر همه به حالت غش افتادن، اما دیدن، شهید چراغچی، وضو گرفت و به نماز ایستاد
بچه ها در جبهه، او را آقا ولی ، صدا میزدن
گاهی وقتا که احتیاج به کمک داشت، به شوخی میگفت: پاشید ، باید "ولی" را یاوری کرد
اوکه در میدون جنگ، یک سروگردن ازهمه بالاتربود، اما درآداب ومعاشرت اجتماعی، متواضع ترین بود
با خودم میگفتم ، چراغچی چراغچی که میگفتن، همینه ؟؟!!!؟؟؟
ماههای اولی بود که به جبهه آمده بودم، فرهنگ زیبای جبهه برایم ملموس شد، رفتاراو مراعاشق جبهه کرد
تا چشم چپ میکردیم، سفره جمع بود و ظرفها شسته
قبل از آنکه یک فرمانده نظامی باشد، معلم اخلاق بود، آنهم عملی
فرمانده لشکربود! کنار پایین ترین نیرو به لحاظ سلسله مراتب، مینشست وحتی ظرف غذای او را میشست
فرماندهی بر قلب نیروها از اینجا شروع میشد،عاشق فرمانده میشدن، دیگه اگه فرمانده میگفت، بمیر، میمردن
شهیدسیدهاشم آراسته از فرماندهان واحد تخریب لشکرنصر:شهید ولی الله چراغچی
به لحاظ شهامت و جسارت و ایمانی که در بدن ورزیده و قوی خود داشت، یکی از بهترین فرماندهان جبهه بود
او که از روزهای اول جنگ در جبهه بود، در اسفندماه سال63 در عملیات بدر، در منطقه ی هور العظیم شدیدا از ناحیه سر مجروح شد
و پس از بیست و یک روز تحمل درد انگونه که آرزو داشت قشنگ به شهادت رسید ، مزارش در بهشت امام رضا علیه السلام است
اینجا چراغ شهر به نور تو روشن است...
دروازه های شهر به یُمن تو ایمن است...
اینجا مسیر دل به شما منتهی شده...
اینجا تمام دشت به قدوم تو گلشن است.