موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیت المال

 

کم مانده بود من را بزند.

 گفته بود بلیت اتوبوس بگیرم، خانواده‌اش را ببرم اصفهان.

دیده بودم ماشین سپاه بی‌کار افتاده، با آن برده بودمشان. خیلی عصبانی بود.

***

 میثمی شهید شد.

می‌خواستم خانواده‌اش را ببرم معراج. سوار ماشین سپاه کردمشان.

هر کاری کردم، راه نیفتاد. خراب شده بود. حس کردم میثمی بد جوری نگاهم می‌کند.


از کتاب قصه سادگی هاشهید عبدالله میثمی

و رحمت خدا بر شهداء باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را

 


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 تیر 3ساعــت ساعت 4:29 عصر تــوسط مریلا چراغچی | نظر